عمه جان...
يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۶ ب.ظ
چند روزه هر جایی میریم یا اونجا برای شما بر پا شده یا به اسم شما برپا شده یاحرف و سخنی از شما هست.
عمه جان! درسته که ما فقط شبای روضه به یاد شما میوفتیم.
درسته اگه دم در خونت میایم فقط حاجت داریم.
درسته که رفتیم همه ی چرخامونو زدیم بعدش اومدیم.
درسته که همه ی کارامون رو کردیم بعد اومدیم میگیم کارمون رو درست کن.
این ها همه درست.
اما عمه جان ما از کودکی با اسم شما بزرگ شدیم. با یاد شما بزرگ شدیم.
عمه جان ما از کودکی تو خیابونا پشت دسته های شما بودیم. از بچگی دم در خونه شما بزرگ شدیم. درسته بدی کردیم اما صاحب ما شمایید.عمه ما شمایید.شما اسم ناله هامونید.شما،..
عمه جان شاید دیگر عباس خودش را سقا با وفا نداند.شاید از دیدن روی شما خجالت بکشد. با وفا شمایید
سحر یاد ما باشید....
۹۲/۰۵/۰۶